[اسم]

airlift

/ˈerlɪft/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حمل و نقل هوایی

  • 1.an airlift of food and medical supplies to the besieged city
    1. حمل هوایی غذا و مواد دارویی به شهر محاصره شده
[فعل]

to airlift

/ˈerlɪft/
فعل گذرا
[گذشته: airlifted] [گذشته: airlifted] [گذشته کامل: airlifted]

2 حمل نقل کردن به صورت هوایی

  • 1.Over 200 residents were airlifted off the island.
    1. بیش از 200 نفر از ساکنین با هواپیما از جزیره خارج شدند.
  • 2.Two casualties were airlifted to safety.
    2. دو مجروح با هواپیما به مکان امن برده شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان