[صفت]

alternate

/ˈɔltɜrnət/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 یکی‌درمیان یک ... در میان

  • 1.He works alternate weeks.
    1. او یک هفته در میان کار می‌کند.
  • 2.The cake had alternate layers of chocolate and vanilla.
    2. آن کیک، لایه‌های یکی‌درمیان شکلات و وانیل داشت.

2 علی‌البدل

معادل ها در دیکشنری فارسی: علی‌البدل
[اسم]

alternate

/ˈɔltɜrnət/
قابل شمارش

3 جایگزین (چیزی دیگر) جانشین

  • 1.We took an alternate route to avoid the traffic.
    1. از راهی جایگزین (دیگر) برای اجتناب از ترافیک رفتیم.
[فعل]

to alternate

/ˈɔltɜrnət/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: alternated] [گذشته: alternated] [گذشته کامل: alternated]

4 متغیر بودن (بین دو حالت) نوبتی انجام دادن (اتفاق افتادن)، یکی‌درمیان بودن

توضیحاتی در رابطه با alternate
فعل alternate در این مفهوم اشاره دارد به وقوع دو چیز متفاوت به نوبت. یعنی در ابتدا اتفاقی می‌افتد و سپس اتفاقی دیگر به وقوع می‌پیوندد و دوباره اتفاق اول تکرار می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان