[اسم]

altercation

/ˌɑltərˈkeɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مجادله مشاجره

معادل ها در دیکشنری فارسی: تنازع
مترادف و متضاد argument quarrel
  • 1.I had an altercation with my teacher.
    1. من مجادله ای با معلمم داشتم.
  • 2.this will definitely lead to an altercation.
    2. این قطعا به مشاجره ای ختم خواهد شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان