[فعل]

to amount to

/ɐmˈaʊnt tuː/
فعل گذرا
[گذشته: amounted to] [گذشته: amounted to] [گذشته کامل: amounted to]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به (عدد/مقدار) رسیدن

  • 1.His earnings are said to amount to £300 000 per annum.
    1. گفته می‌شود که درآمد او سالانه به 300000 پوند می‌رسد.
  • 2.Time lost through illness amounted to 1,357 working days.
    2. زمان ازدست‌رفته به خاطر بیماری به 1357 روز کاری رسید.

2 مساوی بودن با برابر بودن با

  • 1.The court’s decision amounts to a not guilty verdict.
    1. تصمیم دادگاه مساوی است با حکم به بی‌گناه بودن.
  • 2.Ultimately, their ideas amount to the same thing.
    2. درنهایت، ایده‌های آنها برابر با همان چیز بود [ایده آنها با آن ایده فرقی نداشت].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان