Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به (عدد/مقدار) رسیدن
2 . مساوی بودن با
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to amount to
/ɐmˈaʊnt tuː/
فعل گذرا
[گذشته: amounted to]
[گذشته: amounted to]
[گذشته کامل: amounted to]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به (عدد/مقدار) رسیدن
1.His earnings are said to amount to £300 000 per annum.
1. گفته میشود که درآمد او سالانه به 300000 پوند میرسد.
2.Time lost through illness amounted to 1,357 working days.
2. زمان ازدسترفته به خاطر بیماری به 1357 روز کاری رسید.
2
مساوی بودن با
برابر بودن با
1.The court’s decision amounts to a not guilty verdict.
1. تصمیم دادگاه مساوی است با حکم به بیگناه بودن.
2.Ultimately, their ideas amount to the same thing.
2. درنهایت، ایدههای آنها برابر با همان چیز بود [ایده آنها با آن ایده فرقی نداشت].
تصاویر
کلمات نزدیک
amount of time
amount
amortized
amortize
amort
amour
amp
amperage
ampersand
amphetamine
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان