Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . عصبانی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
angry
/ˈæŋ.gri/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: angrier]
[حالت عالی: angriest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عصبانی
ناراحت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خشمآلود
خشمگین
خشمناک
دژم
ژیان
عصبانی
مترادف و متضاد
enraged
furious
indignant
irate
calm
peaceful
pleased
to make somebody angry
کسی را عصبانی کردن
It made me really angry.
این (موضوع) خیلی من را عصبانی کرد.
angry with/at somebody
عصبانی از کسی
1. He's really angry at me for upsetting Sophie.
1. او به خاطر ناراحت کردن "سوفی" واقعا از دست من ناراحت است.
2. I got really angry with her.
2. من از دست او خیلی ناراحت شدم.
angry about/for something
عصبانی درباره/برای چیزی
1. I don't understand what he's angry about.
1. من متوجه نمیشوم او از چه چیزی عصبانی است.
2. Kate’s still so angry about the whole thing.
2. "کیت" هنوز خیلی درباره همه آن ماجرا عصبانی است.
angry that...
عصبانی شدن که
They feel angry that their complaints were ignored.
آنها عصبانی شدند که شکایتشان نادیده گرفته شد.
to get angry
عصبانی شدن
He was beginning to get angry.
او کم کم داشت عصبانی میشد.
[عبارات مرتبط]
angrily
1. با عصبانیت
anger
2. خشم
تصاویر
کلمات نزدیک
angrily
angora
angolan
anglophile
anglomania
angst
anguillan
anguish
anguished
angular
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان