[فعل]

to anticipate

/ænˈtɪsəˌpeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: anticipated] [گذشته: anticipated] [گذشته کامل: anticipated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 انتظار (چیزی را) داشتن منتظر بودن، پیش‌بینی کردن، توقع داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: انتظار داشتن متوقع بودن
مترادف و متضاد expect foresee foretell
  • 1.Harriet anticipated the approach of the mailman with fright.
    1. "هریت" با ترس منتظر نزدیک شدن پستچی بود.
  • 2.We anticipate a panic if the news is revealed to the public.
    2. اگر اخبار برای ملت فاش شود ما انتظار یک هراس را داریم.
  • 3.With his weird powers, Lonnie was able to anticipate the ringing of the telephone.
    3. "لونی" با قدرت عجیبش می‌توانست انتظار زنگ خوردن تلفن را داشته باشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان