Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . انتظار (چیزی را) داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to anticipate
/ænˈtɪsəˌpeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: anticipated]
[گذشته: anticipated]
[گذشته کامل: anticipated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
انتظار (چیزی را) داشتن
منتظر بودن، پیشبینی کردن، توقع داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انتظار داشتن
متوقع بودن
مترادف و متضاد
expect
foresee
foretell
1.Harriet anticipated the approach of the mailman with fright.
1. "هریت" با ترس منتظر نزدیک شدن پستچی بود.
2.We anticipate a panic if the news is revealed to the public.
2. اگر اخبار برای ملت فاش شود ما انتظار یک هراس را داریم.
3.With his weird powers, Lonnie was able to anticipate the ringing of the telephone.
3. "لونی" با قدرت عجیبش میتوانست انتظار زنگ خوردن تلفن را داشته باشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
antichristian
antichrist
antic
antibody
antibiotic
anticipation
anticipatory
anticlerical
anticlimax
anticline
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان