[قید]

apart

/əˈpɑrt/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (از هم) جدا

معادل ها در دیکشنری فارسی: دور از هم
مترادف و متضاد away from each other divorced separated
  • 1.My mother and father live apart now.
    1. مادر و پدرم، الان جدا (از هم) زندگی می‌کنند.
  • 2.Stand with your feet wide apart.
    2. با پاهای (از هم) جدا بایست.

2 (از هم) فاصله (داشتن)

  • 1.How far apart should the speakers be?
    1. بلندگوها باید چقدر (از هم) فاصله داشته باشند؟
  • 2.The two houses are 500 meters apart.
    2. آن دو خانه 500 متر (از هم) فاصله دارند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان