Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سیب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
apple
/ˈæpəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سیب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سیب
apple sauce/pie/tree
سس/پای/درخت سیب
Do you want apple sauce?
سس سیب میخواهید؟
to peel an apple
سیب پوست کردن
Would you peel the apple for me?
سیب را برایم پوست میکنی؟
کاربرد واژه apple به معنای سیب
واژه apple به معنای سیب به میوه گرد با پوستی براق به رنگهای قرمز، سبز و زرد گفته میشود که بافتی نرم و سفید رنگ دارند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
applause
applaud
appetizing
appetizer
appetite
apple butter
apple corer
apple cutter
apple green
apple juice
کلمات نزدیک
applause
applaud
appetizing
appetizer
appetiteless
apple cider
apple cider vinegar
apple juice
apple of one's eye
apple pie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان