[فعل]

to appraise

/əˈpreɪz/
فعل گذرا
[گذشته: appraised] [گذشته: appraised] [گذشته کامل: appraised]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برآورد کردن ارزشیابی کردن، تخمین زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ارزیابی کردن برآورد کردن تقویم کردن
مترادف و متضاد assess estimate evaluate
  • 1.A realtor will come over tonight to appraise our house.
    1. یک دلال معاملات ملکی امشب برای برآورد کردن (قیمت) خانه مان خواهد آمد.
  • 2.to appraise goods
    2. ارزشیابی کردن کالا ها
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان