[فعل]

to appreciate

/əˈpriːʃieɪt/
فعل گذرا
[گذشته: appreciated] [گذشته: appreciated] [گذشته کامل: appreciated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قدر دانستن ارزش قائل بودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بها دادن تشکر کردن غنیمت شمردن
مترادف و متضاد cherish value
  • 1.His talents are not fully appreciated in that company.
    1. قدر استعدادهای او را در آن شرکت کاملاً نمی‌دانند.
to appreciate somebody/something
قدر کسی/چیزی را دانستن
  • 1. Her family doesn't appreciate her.
    1. خانواده‌اش قدرش او را نمی‌دانند.
  • 2. My boss doesn't appreciate me.
    2. رئیسم قدر مرا نمی‌داند.

2 درک کردن واقف بودن، متوجه شدن، فهمیدن

مترادف و متضاد realize understand
to appreciate how/what...
درک کردن اینکه چقدر/چه ...
  • I don't think you appreciate how expensive it will be.
    فکر نکنم درک کنی که چقدر گران خواهد بود [تمام خواهد شد].
to appreciate that…
درک کردن اینکه .../بر چیزی واقف بودن که
  • 1. We appreciate that caring for children is an important job.
    1. ما بر این موضوع واقف هستیم که مراقبت [نگه‌داری] از بچه‌ها کار مهمی است.
  • 2. We didn't fully appreciate that he was seriously ill.
    2. ما کاملاً درک نکردیم [متوجه نشدیم] که او به‌طور جدی بیمار بود.
to appreciate something
متوجه چیزی شدن
  • What I failed to appreciate was the distance between the two cities.
    چیزی که متوجه آن نشدم، مسافت بین آن دو شهر بود.

3 سپاسگزار بودن قدردانی کردن، ممنون شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: قدردانی کردن
to appreciate something
از چیزی سپاسگزار بودن/قدردانی کردن
  • 1. I would appreciate any comments you might have.
    1. از هر نظری که ممکن است شما داشته باشید، قدردانی می‌کنم.
  • 2. Thank you for your help. I appreciate it.
    2. ممنون برای کمکتان. سپاسگزار هستم.
  • 3. Your support is greatly appreciated.
    3. از حمایت شما بسیار سپاسگزاری می‌شود.
to appreciate somebody doing something
از کسی برای انجام کاری قدردانی کردن
  • We would appreciate you letting us know of any problems.
    از شما قدردانی می‌کنیم که هر مشکلی را به ما خبر دهید.
I would appreciate it if ...
ممنونم می‌شوم اگر ...
  • I would appreciate it if you paid in cash.
    ممنونم می‌شوم اگر نقدی پرداخت کنید.

4 افزایش یافتن (بهای چیزی) (بر ارزش چیزی) افزوده شدن

مترادف و متضاد grow increase depreciate
  • 1.Their investments have appreciated over the years.
    1. در طول سال‌ها، بر ارزش سرمایه‌گذاری‌های آن‌ها افزوده شده است.
to be appreciated by ...
... افزایش یافتن
  • The value of his house appreciated by 80% over eight years.
    بهای خانه او طی 8 سال، 80 درصد افزایش یافت.
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان