Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . قدر دانستن
2 . درک کردن
3 . سپاسگزار بودن
4 . افزایش یافتن (بهای چیزی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to appreciate
/əˈpriːʃieɪt/
فعل گذرا
[گذشته: appreciated]
[گذشته: appreciated]
[گذشته کامل: appreciated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قدر دانستن
ارزش قائل بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بها دادن
تشکر کردن
غنیمت شمردن
مترادف و متضاد
cherish
value
1.His talents are not fully appreciated in that company.
1. قدر استعدادهای او را در آن شرکت کاملاً نمیدانند.
to appreciate somebody/something
قدر کسی/چیزی را دانستن
1. Her family doesn't appreciate her.
1. خانوادهاش قدرش او را نمیدانند.
2. My boss doesn't appreciate me.
2. رئیسم قدر مرا نمیداند.
2
درک کردن
واقف بودن، متوجه شدن، فهمیدن
مترادف و متضاد
realize
understand
to appreciate how/what...
درک کردن اینکه چقدر/چه ...
I don't think you appreciate how expensive it will be.
فکر نکنم درک کنی که چقدر گران خواهد بود [تمام خواهد شد].
to appreciate that…
درک کردن اینکه .../بر چیزی واقف بودن که
1. We appreciate that caring for children is an important job.
1. ما بر این موضوع واقف هستیم که مراقبت [نگهداری] از بچهها کار مهمی است.
2. We didn't fully appreciate that he was seriously ill.
2. ما کاملاً درک نکردیم [متوجه نشدیم] که او بهطور جدی بیمار بود.
to appreciate something
متوجه چیزی شدن
What I failed to appreciate was the distance between the two cities.
چیزی که متوجه آن نشدم، مسافت بین آن دو شهر بود.
3
سپاسگزار بودن
قدردانی کردن، ممنون شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قدردانی کردن
to appreciate something
از چیزی سپاسگزار بودن/قدردانی کردن
1. I would appreciate any comments you might have.
1. از هر نظری که ممکن است شما داشته باشید، قدردانی میکنم.
2. Thank you for your help. I appreciate it.
2. ممنون برای کمکتان. سپاسگزار هستم.
3. Your support is greatly appreciated.
3. از حمایت شما بسیار سپاسگزاری میشود.
to appreciate somebody doing something
از کسی برای انجام کاری قدردانی کردن
We would appreciate you letting us know of any problems.
از شما قدردانی میکنیم که هر مشکلی را به ما خبر دهید.
I would appreciate it if ...
ممنونم میشوم اگر ...
I would appreciate it if you paid in cash.
ممنونم میشوم اگر نقدی پرداخت کنید.
4
افزایش یافتن (بهای چیزی)
(بر ارزش چیزی) افزوده شدن
مترادف و متضاد
grow
increase
depreciate
1.Their investments have appreciated over the years.
1. در طول سالها، بر ارزش سرمایهگذاریهای آنها افزوده شده است.
to be appreciated by ...
... افزایش یافتن
The value of his house appreciated by 80% over eight years.
بهای خانه او طی 8 سال، 80 درصد افزایش یافت.
[عبارات مرتبط]
appreciation
1. سپاس
appreciative
2. قدردان
تصاویر
کلمات نزدیک
appreciably
appreciable
appraiser
appraise
appraisal
appreciation
appreciative
apprehend
apprehension
apprehensive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان