Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بحث کردن
2 . استدلال کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to argue
/ˈɑr.gjuː/
فعل ناگذر
[گذشته: argued]
[گذشته: argued]
[گذشته کامل: argued]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بحث کردن
جروبحث کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بحث کردن
جر و بحث کردن
مشاجره کردن
محاجه کردن
مترادف و متضاد
disagree
dissent
feud
quarrel
1.My parents are always arguing.
1. والدینم همیشه در حال جروبحث هستند.
to argue with somebody (about/over something)
با کسی جروبحث کردن (درباره/بر سر چیزی)
We're always arguing with each other about money.
ما همیشه با هم سر پول جروبحث میکنیم.
2
استدلال کردن
دلیل آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استدلال کردن
حجت آوردن
دلیل آوردن
مترادف و متضاد
assert
contend
to argue for something
به نفع چیزی دلیل آوردن
She argued for changing the law.
او به نفع تغییر دادن قانون دلیل آورد.
to argue against something
علیه چیزی دلیل آوردن
Baker argued against cutting the military budget.
"بیکر" علیه کاهش بودجه ارتش دلیل آورد.
it is argued that...
استدلال شده است که ...
It is often argued that family life is not important.
اغلب استدلال شده است که زندگی خانوادگی مهم نیست.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
argiope aurantia
argh
argentinian
argentine republic
argentine ant
argue the toss
argue with
argument
argumentation
argumentative
کلمات نزدیک
arguably
arguable
argot
argonaut
argon
argument
argumentative
argus
argus-eyed
arhat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان