[اسم]

argument

/ˈɑrgjəmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جروبحث

مترادف و متضاد disagreement dispute quarrel squabble
to win/lose an argument
در جروبحث برنده شدن/باختن
argument with somebody (about/over something)
جروبحث با کسی (درباره/سر چیزی)
  • We had an argument with the waiter about the bill.
    با پیش‌خدمت جروبحثی درباره صورت‌حساب داشتیم.
a fierce argument
جروبحث شدید

2 استدلال

معادل ها در دیکشنری فارسی: استدلال برهان حجت محاجه
مترادف و متضاد assertion logic reasoning
argument for/against something
استدلال به نفع/علیه چیزی
  • There are strong arguments for and against euthanasia.
    استدلال‌های محکمی به نفع و علیه اتانازی وجود دارد.
to make an argument
استدلال کردن
  • He made a convincing argument.
    او استدلال مجاب‌کننده‌ای ارائه کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان