Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مقدمات
2 . تنظیم
3 . توافق
4 . آرایش
5 . برنامه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
arrangement
/əˈreɪndʒ.mənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مقدمات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تمهید
نسق
مترادف و متضاد
plans
preparations
preparing
arrangement for something
مقدمات (برای) چیزی
1. all the arrangements for the wedding were made
1. تمام مقدمات عروسی ترتیب داده شده بودند.
2. They'd made all the arrangements for the party.
2. آنها تمامی مقدمات مهمانی را ترتیب داده بودند.
2
تنظیم
1.Mozart's symphonies are in arrangements for cello and piano
1. سمفونیهای موزارت با تنظیم ویولنسل و پیانو هستند.
2.The original arrangement of this song is for clarinet and piano.
2. تنظیم اصلی این آهنگ برای کلارینت و پیانو است.
3
توافق
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قرار
قرار و مدار
to come to an arrangement
به توافق رسیدن
I'm sure we can come to an arrangement.
مطمئن هستم (که) ما میتوانیم به توافقی برسیم.
arrangement between A and B
توافق بین (آ) و (ب)
An arrangement between the school and the parents was made.
یک توافق بین مدرسه و والدین بسته شد.
arrangement with somebody (to do something)
توافق با کسی (برای انجام چیزی)
1. Guided tours are available by prior arrangement with the museum.
1. تورهای با راهنما به شرط توافق قبلی با موزه در دسترس است.
2. prior arrangement with the bank was allowed.
2. توافق قبلی با بانک ممکن بود.
4
آرایش
ترتیب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آرایش
ترتیب
تعبیه
نظم
آراستگی
1.That arrangement differs from the one I had in mind.
1. این آرایش با چیزی که من در ذهنم داشتم تفاوت دارد.
a flower arrangement
آرایش گل
The art of flower arrangement was something that she knew well.
هنر آرایش گل چیزی بود که او خیلی خوب آن را بلد بود.
5
برنامه
برنامهریزی
1.We made an arrangement to meet again next Friday.
1. ما برنامهای چیدیم که جمعه آینده هم را ببینیم.
2.You are advised to make arrangements in advance.
2. به شما توصیه میشود از قبل برنامهریزی کنید.
travel arrangements
برنامه سفر
Travel arrangements have been finalized.
مقدمات سفر نهایی شدهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
arranged marriage
arrange
arrack
arquebusier
arquebus
arranging
arrant
arras
array
arrears
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان