Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صف
2 . آرایه (ساختار داده)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
array
/əˈreɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
صف
ردیف، مجموعه
مترادف و متضاد
arrangement
system
1.There was a splendid array of food on the table.
1. مجموعهای با شکوه از غذا روی میز بود.
2.They sat before an array of microphones and cameras.
2. آنها رو به روی ردیفی از میکروفن و دوربین نشستند.
2
آرایه (ساختار داده)
specialized
تصاویر
کلمات نزدیک
arras
arrant
arranging
arrangement
arranged marriage
arrears
arrest
arrest suspects
arrest warrant
arrival
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان