[فعل]

to arrogate

/ˈæroʊˌgeɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: arrogated] [گذشته: arrogated] [گذشته کامل: arrogated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بخود بستن (بدون توجیه) ادعا کردن، (به ناحق) تصاحب کردن

مترادف و متضاد annex assume claim take
  • 1.the Church arrogated to itself the power to create kings.
    1. کلیسا قدرت گماشتن پادشاهان را به خود بست [به تصاحب خود در آورد].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان