Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فلش
2 . تیر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
arrow
/ˈær.oʊ/
قابل شمارش
1
فلش
پیکان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیکان
فلش
1.I followed the arrows to the parking lot.
1. من فلشها را تا پارکینگ دنبال کردم.
2
تیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تیر
1.Robin Hood asked to be buried where his arrow landed.
1. رابین هود درخواست کرد در جایی که تیرش فرود آمد دفن شود.
bow and arrow
تیر و کمان
تصاویر
کلمات نزدیک
arrogate
arrogantly
arrogant
arrogance
arrive at an answer
arrowhead
arroyo
arsacid
arse
arsenal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان