[اسم]

arrow

/ˈær.oʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فلش پیکان

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیکان فلش
  • 1.I followed the arrows to the parking lot.
    1. من فلش‌ها را تا پارکینگ دنبال کردم.

2 تیر

معادل ها در دیکشنری فارسی: تیر
  • 1.Robin Hood asked to be buried where his arrow landed.
    1. رابین هود درخواست کرد در جایی که تیرش فرود آمد دفن شود.
bow and arrow
تیر و کمان
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان