[اسم]

art

/ɑːrt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هنر

معادل ها در دیکشنری فارسی: هنری هنر فن
مترادف و متضاد fine art
  • 1.Art and English were my best subjects at school.
    1. هنر و زبان انگلیسی برای من بهترین دروس در مدرسه بودند.
works of art
آثار هنری
  • The exhibition features works of art by Picasso and Matisse.
    نمایشگاه آثار هنری پیکاسو و ماتیس را به نمایش گذاشته است.
an art gallery/exhibition
گالری/نمایشگاه هنری
modern/contemporary/American art
هنر مدرن/معاصر/آمریکایی
an art critic/historian/lover
منتقد/تاریخدان/عاشق هنر

2 مهارت هنر

مترادف و متضاد skill
  • 1.the art of letter writing
    1. مهارت نامه‌نویسی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان