[فعل]

to ask

/æsk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: asked] [گذشته: asked] [گذشته کامل: asked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پرسیدن سوال کردن

مترادف و متضاد demand inquire question quiz answer reply
to ask somebody something
از کسی چیزی پرسیدن
  • 1. Can I ask you something?
    1. می‌توانم از شما چیزی بپرسم؟
  • 2. She asked me a question.
    2. او یک سوال از من پرسید.
to ask somebody about something/somebody
درباره چیزی/کسی از کسی پرسیدن
  • She asked me about my parents.
    او از من در مورد والدینم پرسید.
to ask about somebody/something
درباره کسی/چیزی سوال پرسیدن
  • He asked about her family.
    او درباره خانواده او سوال پرسید.
to ask something
چیزی پرسیدن
  • Can I ask a question?
    می‌توانم یک سوال بپرسم؟
to ask + speech
پرسیدن + نقل قول
  • "Why is Sara crying?" he asked.
    او پرسید: «چرا سارا گریه می‌کند؟»
to ask somebody + speech
از کسی پرسیدن + نقل قول
  • “Are you sure?” he asked Eva.
    او از "ایوا" پرسید: «مطمئنی؟»
to ask where/what/why ...
پرسیدن اینکه کجا/چه/چرا و...
  • 1. He asked where I lived.
    1. او پرسید من کجا زندگی می‌کنم.
  • 2. I asked why the plane was so late.
    2. من پرسیدم که چرا هواپیما اینقدر دیر کرده‌است [با تاخیر بود].
to ask somebody where/what ...
از کسی پرسیدن اینکه کجا/چه و...
  • 1. I had to ask the teacher what to do next.
    1. من مجبور شدم از معلم بپرسم بعد باید چکار کنم.
  • 2. I was asked if/whether I could drive.
    2. از من سوال شد آیا می‌توانم رانندگی کنم یا نه.
کاربرد فعل ask به معنای پرسیدن
فعل ask به معنای پرسیدن به گفتن یا نوشتن چیزی در حالت سوالی برای دریافت اطلاعات یا پاسخ گفته می‌شود. مثلا:
"?Can I ask you something" (می‌توانم از شما چیزی بپرسم؟)
وقتی از فعل ask about استفاده می‌کنیم، یعنی می‌خواهیم درباره چیزی سوال بپرسیم و پرسش دقیقی مدنظر ما نیست و معادلی نزدیک به "جویا شدن" دارد. مثلا:
".He asked about her family" (او از خانواده‌اش جویا شد.)
اما وقتی از ساختار ask something استفاده می‌کنیم، سوال دقیقی داریم و پرسش خاصی را می‌پرسیم. مثلا:
"?Did you ask the price" (آیا قیمت را پرسیدی؟)

2 درخواست کردن خواستن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تقاضا کردن خواهش کردن
مترادف و متضاد appeal call for demand request deny disclaim
to ask somebody to do something
از کسی خواستن که کاری را انجام دادن
  • 1. Eric asked me to marry him.
    1. "اریک" از من درخواست کرد که با او ازدواج کنم.
  • 2. I asked him to live with me.
    2. از او درخواست کردم که با من زندگی کند.
to ask whether/what...
درخواست کردن اینکه آیا/چه و...
  • I asked whether they could change my ticket.
    من درخواست کردم آیا می‌توانند بلیتم را عوض کنند یا نه.
to ask somebody whether/what...
از کسی خواستن آیا/چه و...
  • She asked me if I would give her English lessons.
    او از من خواست آیا می‌توانم به او انگلیسی درس بدهم یا نه.
to ask that…
خواستن که...
  • She asked that she be kept informed of developments.
    او خواست که در جریان پیشرفت‌ها قرار بگیرد.
to ask for something (a job/a drink/an explanation)
درخواست چیزی را داشتن
  • I asked for a drink.
    من درخواست نوشیدنی کردنم.
to ask something
چیزی خواستن
  • Why don't you ask his advice?
    چرا از او نمی‌خواهی نصیحتت کند؟
to ask somebody for something
از کسی چیزی خواستن
  • Why don't you ask him for his advice?
    چرا از او نمی‌خواهی نصیحتت کند؟
to ask something of somebody
از کسی چیزی خواستن
  • Can I ask a favor of you?
    می‌توانم خواهشی از شما بکنم؟
to ask somebody something
از کسی چیزی خواستن
  • Can I ask you a favor?
    می‌توانم خواهشی از شما بکنم؟
کاربرد فعل ask به معنای درخواست کردن
فعل ask به معنای درخواست کردن زمانی به‌کار می‌رود که از کسی بخواهید کاری را انجام دهد یا اینکه بخواهید چیزی به میل شما اتفاق بیفتد. مثلا:
".She asked me if I would give her English lessons" (او از من درخواست کرد که به او انگلیسی درس بدهم.)
".Eric asked me to marry him" ("اریک" از من درخواست کرد که با او ازدواج کنم.)

3 دعوت کردن

مترادف و متضاد invite
to ask somebody (+ adv./prep.)
کسی را (به جایی/چیزی) دعوت کردن
  • 1. Don't ask them to the wedding.
    1. آنها را به (مراسم) عروسی دعوت نکن.
  • 2. Mark asked me to dinner on Saturday.
    2. "مارک" شنبه مرا برای شام دعوت کرد.
to ask somebody to do something
کسی را به انجام کاری دعوت کردن
  • She's asked him to come to the party.
    او از او دعوت کرده‌است که به مهمانی بیاید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان