[اسم]

audience

/ɔːd.iː.əns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حضار بیننده

معادل ها در دیکشنری فارسی: مستمعین
مترادف و متضاد listeners spectators viewers
in the audience
در بین حضار
  • There were a lot of children in the audience.
    بچه‌های زیادی در بین حضار بودند.
to perform/play to an audience
برای حضار اجرا کردن/نواختن
  • The band played to audiences in Mexico City and Buenos Aires.
    آن گروه موسیقی برای حضاری در مکزیکوسیتی و بوئنوس‌ آیرس اجرا کردند.

2 مخاطب

معادل ها در دیکشنری فارسی: مخاطب
مترادف و متضاد listeners spectators viewers
  • 1.This magazine is aimed at a teenage audience.
    1. این مجله مخاطب نوجوان را مورد هدف قرار می‌دهد.
TV/cinema/movie audiences
مخاطبان تلویزیون/سینما/فیلم
  • Nearly half the UK television audience watched the program last Tuesday.
    تقریبا نیمی از مخاطبان تلویزیون بریتانیا برنامه را سه‌شنبه گذشته تماشا کردند.
target audience
مخاطب هدف
  • The target audience is mostly men aged 28 to 35.
    مخاطب هدف عمدتا مردان 28 تا 35 ساله است.
to attract an audience
مخاطب جذب کردن
  • The first show attracted a television audience of more than 2 million.
    اولین نمایش بیش از دو میلیون مخاطب تلویزیونی جذب کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان