[اسم]

auditor

/ˈɔːdɪtər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازرس مامور رسیدگی، حسابرس

معادل ها در دیکشنری فارسی: حسابرس
  • 1.She is one of the nation’s leading auditors of public companies.
    1. او یکی از برجسته ترین بازرس های شرکت های دولتی است.
  • 2.The auditors’ report will be submitted to the directors at the end of the year.
    2. گزارش های مامور رسیدگی پایان هر سال به دسن هیئت مدیره می رسد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان