Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بادکنک
2 . بالون (نوعی هواگرد)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
balloon
/bəˈluːn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بادکنک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بادکنک
1.We tied balloons and streamers to the ceiling ready for the party.
1. ما برای جشن بادکنک ها و شرشره ها را به سقف آویزان کردیم.
2
بالون (نوعی هواگرد)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بالون
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
ballistic capsule
ballgown
ballgame
ballet skirt
ballet dancer
balloon goes up
balloon shade
balloon whisk
balloonfish
ballot
کلمات نزدیک
ballonet
ballistics
ballistic missile
ballistic
ballista
balloon whisk
ballooning
balloonist
ballot
ballot box
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان