Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . برگه رای
2 . رایگیری مخفی
3 . به صورت مخفی رای دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
ballot
/ˈbælət/
قابل شمارش
[جمع: ballots]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
برگه رای
مترادف و متضاد
election
vote
1.After we counted the ballots a second time, Leo's victory was confirmed.
1. پس از شمارش برگه آراء برای دومین بار، پیروزی "لئو" تایید شد.
2.Clyde, confident of victory, dropped his ballot into the box.
2. "کلاید" که از پیروزی مطمئن بود، برگه رای خود را به درون صندوق انداخت.
2
رایگیری مخفی
انتخابات (با رای مخفی)
1.We held a ballot to choose a new president.
1. برای انتخاب رئیسجمهور جدید، رایگیری مخفی برگزار کردیم.
[فعل]
to ballot
/ˈbælət/
فعل ناگذر
[گذشته: balloted]
[گذشته: balloted]
[گذشته کامل: balloted]
صرف فعل
3
به صورت مخفی رای دادن
رای مخفی دادن
1.The workers balloted for a strike.
1. کارگرها به صورت مخفی برای اعتصاب رای دادند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
balloonfish
balloon whisk
balloon shade
balloon goes up
balloon
balloting
ballpark figure
ballpen
ballpoint
ballpoint pen
کلمات نزدیک
balloonist
ballooning
balloon whisk
balloon
ballonet
ballot box
ballot paper
ballpark
ballpark figure
ballpoint
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان