[اسم]

ballot

/ˈbælət/
قابل شمارش
[جمع: ballots]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برگه رای

مترادف و متضاد election vote
  • 1.After we counted the ballots a second time, Leo's victory was confirmed.
    1. پس از شمارش برگه آراء برای دومین بار، پیروزی "لئو" تایید شد.
  • 2.Clyde, confident of victory, dropped his ballot into the box.
    2. "کلاید" که از پیروزی مطمئن بود، برگه رای خود را به درون صندوق انداخت.

2 رای‌گیری مخفی انتخابات (با رای مخفی)

  • 1.We held a ballot to choose a new president.
    1. برای انتخاب رئیس‌جمهور جدید، رای‌گیری مخفی برگزار کردیم.
[فعل]

to ballot

/ˈbælət/
فعل ناگذر
[گذشته: balloted] [گذشته: balloted] [گذشته کامل: balloted]

3 به صورت مخفی رای دادن رای مخفی دادن

  • 1.The workers balloted for a strike.
    1. کارگرها به صورت مخفی برای اعتصاب رای دادند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان