[اسم]

barricade

/ˈbærəˌkeɪd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 راهبند مانع

معادل ها در دیکشنری فارسی: راه‌بند
  • 1.This can be used as a barricade.
    1. از این می توان به عنوان راهبند استفاده کرد.
[فعل]

to barricade

/ˈbærəˌkeɪd/
فعل گذرا
[گذشته: barricaded] [گذشته: barricaded] [گذشته کامل: barricaded]

2 مسدود کردن

مترادف و متضاد block
  • 1.they barricaded the building and occupied it all night
    1. آنها (راه ورود به آن) ساختمان را مسدود کردند و تمام شب آن را اشغال کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان