Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تمام کردن (چیزی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
be out of
/bi aʊt ʌv/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تمام کردن (چیزی)
تمام شدن
be out of something
چیزی را تمام کردن
1. I am out of money.
1. پولم تمام شده است [پول ندارم].
2. I can't find the sugar and we're out of milk.
2. نمیتوانم شکر را پیدا کنم و شیرمان (هم) تمام شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
be on tv
be on the safe side
be on the point of
be on the ball
be on speaking terms
be overwhelmed with emotion
be plunged into darkness
be pressed for time
be quiet!
be right under one's nose
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان