[فعل]

to bequeath

/bɪˈkwiθ/
فعل گذرا
[گذشته: bequeathed] [گذشته: bequeathed] [گذشته کامل: bequeathed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به ارث گذاشتن باقی گذاشتن، واگذار کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مبذول داشتن
مترادف و متضاد leave
  • 1.Jon’s father bequeathed his entire estate to his mother.
    1. پدر "جان" تمام املاکش را برای مادرش به ارث گذاشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان