[قید]

blankly

/ˈblæŋkli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more blankly] [حالت عالی: most blankly]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با بی‌علاقگی با بی‌توجهی

  • 1.The students looked back blankly.
    1. دانش‌آموزان با بی‌علاقگی به عقب نگاه کردند.

2 با بی‌احساسی (در نتیجه شوک) با کرختی، گیج و مبهوت

  • 1.He stared blankly at the freshly dug grave and new tombstone.
    1. او با بی‌احساسی به آن قبر تازه کنده شده و سنگ قبر جدید خیره شد.

3 با بی‌ملاحظگی

  • 1.The hospital has blankly refused to carry out tests.
    1. آن بیمارستان با بی‌ملاحظگی از انجام دادن این آزمایشات اجتناب کرده‌است [آن بیمارستان با بی‌ملاحظگی نپذیرفته است که این آزمایشات را انجام دهد].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان