Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جور بودن
2 . قاطی (جمعیت) شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to blend in
/blɛnd ɪn/
فعل ناگذر
[گذشته: blended in]
[گذشته: blended in]
[گذشته کامل: blended in]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جور بودن
آمدن (رنگ و...) با چیزی
1.Choose curtains that blend in with your decor.
1. پردههایی را انتخاب کن که با دکور (خانه)ات بیاید.
2.The carpet doesn't blend in with the rest of the room.
2. فرش با بقیه اتاق جور نیست.
2
قاطی (جمعیت) شدن
1.The thieves soon blended in with the crowd and got away.
1. دزدها زود قاطی جمعیت شدند و در رفتند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
blend
blemish
bleep
bleeding
bleed
blender
blending scissors
blesbok
blessing
bleu
کلمات نزدیک
bite back
big up
belt into
become of
tuck away
bliss out
blocked up
for fuck's sake
fuck a duck
fuck around
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان