Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . قطره جوهر
2 . با جوهر خشککن پاک کردن
3 . لکه کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
blot
/blɑːt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قطره جوهر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لکه
لک
[فعل]
to blot
/blɑːt/
فعل گذرا
[گذشته: blotted]
[گذشته: blotted]
[گذشته کامل: blotted]
صرف فعل
2
با جوهر خشککن پاک کردن
1.Henry blotted the page.
1. "هنری" صفحه را با جوهر خشککن پاک کرد.
3
لکه کردن
1.Dark patches of dirt blotted the grey dress.
1. لکههای سیاه کثیفی پیراهن خاکستری را لکه کرده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
blossom
blooming onion
blooming
bloomers
bloom
blot copybook
blot out
blotch
blouse
blow
کلمات نزدیک
blossom
blooming
bloomery
bloomers
bloomer
blot out
blotch
blotched
blotchy
blotter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان