Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شکوفه
2 . شکوفه کردن
3 . باز شدن (رنگ رخسار)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
blossom
/ˈblɑsəm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شکوفه
گل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نوگل
شکوفه
1.The apple tree is covered in blossom.
1. آن درخت سیب پوشیده از شکوفه است [آن درخت سیب پر از شکوفه است].
[فعل]
to blossom
/ˈblɑsəm/
فعل ناگذر
[گذشته: blossomed]
[گذشته: blossomed]
[گذشته کامل: blossomed]
صرف فعل
2
شکوفه کردن
گل دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شکفتن
شکوفا شدن
شکوفه کردن
غنچه کردن
1.Our apple tree blossoms in April.
1. درخت سیب ما در آوریل شکوفه میکند.
2.The cherry trees are blossoming.
2. درختان گیلاس دارند شکوفه میکنند.
3
باز شدن (رنگ رخسار)
سرزنده و سرحال بودن
formal
مترادف و متضاد
bloom
1.She has visibly blossomed over the last few months.
1. او آشکارا طی چند ماه گذشته رنگ رخسارش باز شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
blooming
bloomery
bloomers
bloomer
bloom
blot
blot out
blotch
blotched
blotchy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان