[اسم]

blossom

/ˈblɑsəm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شکوفه گل

معادل ها در دیکشنری فارسی: نوگل شکوفه
  • 1.The apple tree is covered in blossom.
    1. آن درخت سیب پوشیده از شکوفه است [آن درخت سیب پر از شکوفه است].
[فعل]

to blossom

/ˈblɑsəm/
فعل ناگذر
[گذشته: blossomed] [گذشته: blossomed] [گذشته کامل: blossomed]

2 شکوفه کردن گل دادن

  • 1.Our apple tree blossoms in April.
    1. درخت سیب ما در آوریل شکوفه می‌کند.
  • 2.The cherry trees are blossoming.
    2. درختان گیلاس دارند شکوفه می‌کنند.

3 باز شدن (رنگ رخسار) سرزنده و سرحال بودن

formal
مترادف و متضاد bloom
  • 1.She has visibly blossomed over the last few months.
    1. او آشکارا طی چند ماه گذشته رنگ رخسارش باز شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان