Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نفسنفسزنان
2 . مربوط به شیشه دمیدهشده
3 . سوخته (قطعات الکتریکی)
4 . ترکیده (لاستیک ماشین)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
blown
/ˈbloʊn/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نفسنفسزنان
ازنفسافتاده
an exhausted, blown horse
یک اسب خسته و ازنفسافتاده
2
مربوط به شیشه دمیدهشده
مربوط به شیشه شکلدادهشده
a stunning collection of blown glass figurines
یک مجموعه زیبا از مجسمههای شیشهای شکلدادهشده
3
سوخته (قطعات الکتریکی)
1.Check your fuse box for any blown fuses.
1. جعبه فیوز را برای (یافتن) فیوزهای سوخته چک کنید.
4
ترکیده (لاستیک ماشین)
1.He suffered a blown tyre on the penultimate lap.
1. او در دور یکی مانده به آخر (مسابقه) دچار ترکیدگی لاستیک [لاستیک ترکیده] شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
blowlamp
blowhole
blowhard
blowfly
blowfish
blowout
blowpipe
blowtorch
blt
blu-ray
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان