[صفت]

blown

/ˈbloʊn/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نفس‌نفس‌زنان ازنفس‌افتاده

an exhausted, blown horse
یک اسب خسته و ازنفس‌افتاده

2 مربوط به شیشه دمیده‌شده مربوط به شیشه شکل‌داده‌شده

a stunning collection of blown glass figurines
یک مجموعه زیبا از مجسمه‌های شیشه‌ای شکل‌داده‌شده

3 سوخته (قطعات الکتریکی)

  • 1.Check your fuse box for any blown fuses.
    1. جعبه فیوز را برای (یافتن) فیوزهای سوخته چک کنید.

4 ترکیده (لاستیک ماشین)

  • 1.He suffered a blown tyre on the penultimate lap.
    1. او در دور یکی مانده به آخر (مسابقه) دچار ترکیدگی لاستیک [لاستیک ترکیده] شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان