[اسم]

bomber

/ˈbɑːmər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بمب‌گذار

  • 1.The bomber was caught by security officers before he could arm the device.
    1. بمب‌گذار قبل از آنکه بتواند دستگاه را فعال کند، توسط ماموران حفاظتی دستگیر شد.
  • 2.The suicide bomber blew himself up in a crowded restaurant, killing twelve people.
    2. بمب‌گذار انتحاری خود را در یک رستوران شلوغ منفجر کرد و دوازده نفر را کشت.

2 هواپیمای بمب‌افکن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بمب‌افکن
a giant bomber
هواپیمای بمب‌افکن غول‌پیکر
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان