[اسم]

bombing

/ˈbɑm.ɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بمباران

معادل ها در دیکشنری فارسی: بمباران
  • 1.The city came under heavy bombing.
    1. آن شهر، هدف (زیر) بمباران سنگینی قرار گرفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان