[اسم]

boy

/bɔɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پسر پسر بچه

معادل ها در دیکشنری فارسی: پسر
مترادف و متضاد fellow lad youth girl
  • 1.All right, boys and girls, quiet now!
    1. خیلی خب پسرها و دخترها، ساکت باشید!
  • 2.You've been a very naughty boy!
    2. تو پسر خیلی شیطونی شده‌ای!
a little/small/young/teenage boy
یک پسر کوچک/جوان/نوجوان
کاربرد واژه boy به معنای پسر
واژه boy به طور کلی به پسر بچه یا یک فرد مذکر جوان یا نوجوان گفته می شود. مثلا:
"I used to play here as a boy" (من قبلا پسربچه که بودم اینجا بازی می کردم.)
واژه boy به فرزند مذکر انسان هم اطلاق می شود. مثلا:
"They have two boys and a girl" (آنها دو پسر و یک دختر دارند.)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان