Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گیس
2 . قیطان
3 . گیس کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
braid
/breɪd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گیس
(موی) بافتهشده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
موی بافته
گیسو
گیس
1.She wears her hair in braids.
1. او موهایش را گیس میکند.
2
قیطان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قیطان
[فعل]
to braid
/breɪd/
فعل گذرا
[گذشته: braided]
[گذشته: braided]
[گذشته کامل: braided]
صرف فعل
3
گیس کردن
بافتن (مو)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بافتن
گیس بافتن
1.She'd braided her hair.
1. او موهایش را بافته بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
brahmin
brahman
brahma
brag
brad nail
brain
brain drain
brainiac
brainless
brainsick
کلمات نزدیک
brahmin
brahman
bragging
braggart
braggadocio
braiding
braille
brain
brain drain
brain scan
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان