[صفت]

brainless

/ˈbreɪnlɪs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more brainless] [حالت عالی: most brainless]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خنگ نادان، احمق، بی‌مغز

مترادف و متضاد stupid
  • 1.Her husband’s colleagues were brainless bores.
    1. همکارهای شوهرش آدم‌های کسل‌کننده احمقی بودند.
  • 2.What sort of brainless idiot would do that?
    2. چه آدم احمق خنگی آن کار را می‌کند؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان