[فعل]

to brainwash

/ˈbreɪnˌwɑʃ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: brainwashed] [گذشته: brainwashed] [گذشته کامل: brainwashed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شستشوی مغزی دادن

  • 1.people are brainwashed into believing family life is the best.
    1. مردم، شستشوی مغزی داده شده اند تا باور کنند که زندگی خانوادگی بهترین (نوع زندگی) است.
  • 2.The government is brainwashing us.
    2. دولت دارد ما را شستشوی مغزی می دهد.
توضیحاتی در رابطه با brainwash
brainwash یا شستشوی مغزی دادن، اشاره دارد به کنترل ذهن افراد و فشار بر آن برای قبول مقوله ای در راستای اهداف و منافع شخصی توسط رهبران یا حکومت ها.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان