[صفت]

brainy

/ˈbreɪni/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: brainier] [حالت عالی: brainiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 باهوش

informal
مترادف و متضاد intelligent
  • 1.He’s a brainy kid.
    1. او بچه باهوشی است.
  • 2.Laura’s even brainier than her sister.
    2. "لارا" حتی از خواهرش نیز باهوش‌تر است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان