[فعل]

to braise

/breɪz/
فعل گذرا
[گذشته: braised] [گذشته: braised] [گذشته کامل: braised]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تفت‌ آب‌ پز کردن آهسته پختن

  • 1.braising steak
    1. استیک تفت آب پز شده
  • 2.The liver is then braised in olive oil.
    2. سپس جگر در روغن زیتون آهسته می‌پزد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان