[فعل]

to brandish

/ˈbrændɪʃ/
فعل گذرا
[گذشته: brandished] [گذشته: brandished] [گذشته کامل: brandished]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 در هوا تکان دادن (سلاح) به اهتزاز درآوردن (سلاح)، آختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آختن
  • 1.He came out of the building brandishing a gun.
    1. او در حالی که تفنگی را در هوا تکان می داد، از ساختمان خارج شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان