[اسم]

brand

/brænd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نشان تجاری برند

معادل ها در دیکشنری فارسی: مارک تجاری مارک
brand of something
برند چیزی
  • 1. the leading brand of detergent
    1. برند پیشرو در مواد شوینده
  • 2. What brand of detergent do you use?
    2. چه برند شوینده‌ای استفاده می‌کنی؟
brand leader/leading brand
برند تجاری پیشتاز
  • a leading brand such as Toshiba
    یک برند تجاری پیشتاز مانند توشیبا
a popular/top brand
برند تجاری محبوب/برتر
  • It’s the most popular brand of tequila in Mexico.
    این محبوب‌ترین برند "تکیلا" در مکزیک است.
brand loyalty
وفاداری به برند

2 داغ (نشانه روی پوست حیوانات) نشان

معادل ها در دیکشنری فارسی: داغ

3 نوع گونه

مترادف و متضاد type
  • 1.I don’t think Bertha would appreciate your particular brand of sympathy.
    1. من فکر نمی‌کنم "برتا" از این نوع خاص همدردی تو خوشش بیاید.
an unorthodox brand of humor
نوع نامتعارف شوخ‌طبعی [شوخی]
[فعل]

to brand

/brænd/
فعل گذرا
[گذشته: branded] [گذشته: branded] [گذشته کامل: branded]

4 ویژگی بخصوصی به کسی نسبت دادن (منفی) در نظر گرفتن، برچسب زدن، انگ زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: انگ زدن
to brand somebody/something as something
به کسی/چیزی برچسب چیزی زدن
  • 1. They were branded as liars and cheats.
    1. به آنها برچسب دروغگو و متقلب بودن زدند.
  • 2. You can’t brand all football supporters as hooligans.
    2. شما نمی‌توانید به همه طرفداران فوتبال برچسب اراذل و اوباش بزنید.
to brand somebody/something + noun/adj.
به کسی برچسب زدن + اسم/صفت
  • The newspapers branded her a hypocrite.
    روزنامه‌ها به او برچسب یک آدم دورو زدند.

5 نام تجاری دادن

to brand something
نام تجاری دادن
  • We want these local craftsmen to realize the benefits of branding these products.
    ما می‌خواهیم این صنعتگران محلی فواید نام تجاری دادن به این محصولات را بدانند.

6 داغ زدن داغ کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: داغ زدن داغ کردن نقره داغ کردن
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان