[صفت]

brassy

/ˈbræsi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: brassier] [حالت عالی: brassiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برنجی‌رنگ به رنگ فلز برنج

  • 1.The cup had a brassy color.
    1. فنجان یک رنگ برنجی داشت.

2 بسیار بلند کرکننده (صدا)

3 جلف زننده، پرزرق‌وبرق

disapproving
the brassy blonde behind the bar
دختر بلوند جلف پشت پیشخوان بار
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان