[اسم]

breach

/briːtʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نقض تخلف

معادل ها در دیکشنری فارسی: تخطی نقض
  • 1.a breach of contract
    1. نقض قرارداد
  • 2.They are in breach of Article 119.
    2. آنها مرتکب تخلف ماده ی 119 هستند.
[فعل]

to breach

/briːtʃ/
فعل گذرا
[گذشته: breached] [گذشته: breached] [گذشته کامل: breached]

2 نقض کردن (قانون و ...) تخطی کردن، (قانون، عهد و ...) شکستن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تخطی کردن تخلف کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان