[جمله]

break one's neck

/breɪk wʌnz nɛk/

1 خود را به کشتن دادن خود را کشتن

مترادف و متضاد break one's back
  • 1.I broke my neck to try and get the report finished on time.
    1. من خودم را کشتم تا گزارش را سر وقت تمام کنم.
  • 2.There is no point in breaking your neck. Take your time.
    2. هیچ لازم نیست خود را به کشتن بدهی. هر قدر بخواهی زمان داری.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان