[اسم]

breath

/breθ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نفس تنفس

معادل ها در دیکشنری فارسی: دم نفس
مترادف و متضاد gulp of air inhalation sigh
  • 1.Her breath smelled of garlic.
    1. نفسش [دهانش] بوی سیر می‌داد.
  • 2.Take a deep breath.
    2. یک نفس عمیق بکش.

2 وزش جریان (هوا)

formal
a breath of air/wind
وزش باد/جریان هوا
  • It was a still day, without a breath of wind.
    روز آرامی بود، بدون یک وزش باد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان