[فعل]

to breed

/briːd/
فعل ناگذر
[گذشته: bred] [گذشته: bred] [گذشته کامل: bred]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بچه به دنیا آوردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تولیدمثل کردن
مترادف و متضاد nurture reproduce
  • 1.Birds come here to breed during the warm season.
    1. پرنده‌ها طی فصل گرم برای بچه به دنیا آوردن [تخم‌گذاری] به اینجا می‌آیند.
  • 2.These animals breed in the spring.
    2. این حیوانات در فصل بهار بچه به دنیا می‌آورند.

2 پرورش دادن (حیوانات)

to breed something (for/as something)
چیزی پرورش دادن (برای/به‌عنوان چیزی)
  • 1. His main income comes from breeding cattle.
    1. درآمد اصلی او از پرورش دادن گاو به دست می‌آید.
  • 2. Terriers are bred for their fighting instincts.
    2. سگ‌های تریر به خاطر غریزه جنگجویانه‌شان پرورش داده می‌شوند.
[اسم]

breed

/briːd/
قابل شمارش

3 گونه نژاد

معادل ها در دیکشنری فارسی: نژاد
a breed of cattle/sheep ...
نژادی از گاو/گوسفند و...
  • 1. A breed of dog
    1. نژادی از سگ
  • 2. This rare breed of sheep is particularly good for wool.
    2. این گونه نادر (کمیاب) گوسفند به خصوص برای پشم خوب است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان