Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بچه به دنیا آوردن
2 . پرورش دادن (حیوانات)
3 . گونه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to breed
/briːd/
فعل ناگذر
[گذشته: bred]
[گذشته: bred]
[گذشته کامل: bred]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بچه به دنیا آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تولیدمثل کردن
مترادف و متضاد
nurture
reproduce
1.Birds come here to breed during the warm season.
1. پرندهها طی فصل گرم برای بچه به دنیا آوردن [تخمگذاری] به اینجا میآیند.
2.These animals breed in the spring.
2. این حیوانات در فصل بهار بچه به دنیا میآورند.
2
پرورش دادن (حیوانات)
to breed something (for/as something)
چیزی پرورش دادن (برای/بهعنوان چیزی)
1. His main income comes from breeding cattle.
1. درآمد اصلی او از پرورش دادن گاو به دست میآید.
2. Terriers are bred for their fighting instincts.
2. سگهای تریر به خاطر غریزه جنگجویانهشان پرورش داده میشوند.
[اسم]
breed
/briːd/
قابل شمارش
3
گونه
نژاد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نژاد
a breed of cattle/sheep ...
نژادی از گاو/گوسفند و...
1. A breed of dog
1. نژادی از سگ
2. This rare breed of sheep is particularly good for wool.
2. این گونه نادر (کمیاب) گوسفند به خصوص برای پشم خوب است.
تصاویر
کلمات نزدیک
breeches
breechblock
breech birth
breech
breathtaking
breeder
breeding
breeding ground
breeze
breeze block
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان