Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کاری را بهنحو احسن انجام دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to bring off
/bɹˈɪŋ ˈɔf/
فعل گذرا
[گذشته: brought off]
[گذشته: brought off]
[گذشته کامل: brought off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کاری را بهنحو احسن انجام دادن
موفق شدن، از عهده کاری برآمدن
مترادف و متضاد
pull off
1.It was a difficult task but we brought it off.
1. کار سختی بود، اما ما بهنحو احسن انجامش دادیم.
2.The goalie brought off a superb save.
2. دروازهبان موفق شد توپ را بگیرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
bring it on
bring in
bring home to
bring home the bacon
bring forward
bring on
bring out
bring owls to athens
bring sand to the beach
bring the house down
کلمات نزدیک
bring in
bring home the bacon
bring forward
bring down
bring back fond memories
bring on
bring out
bring out the best in someone
bring stability
bring to
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان