[فعل]

to bring on

/brɪŋ ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: brought on] [گذشته: brought on] [گذشته کامل: brought on]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 موجب شدن ایجاد کردن

  • 1.Excessive drinking can bring on depression.
    1. نوشیدن بیش از حد (مشروبات الکلی) موجب افسردگی می‌شود.
  • 2.Her headaches are brought on by stress.
    2. سردردهای او توسط استرس ایجاد می‌شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان