Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جستهگریخته خواندن
2 . جستوجو کردن (در اینترنت و...)
3 . گشت زدن (در مغازه بدون خرید کردن)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to browse
/braʊz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: browsed]
[گذشته: browsed]
[گذشته کامل: browsed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جستهگریخته خواندن
نگاهی انداختن
مترادف و متضاد
scan
skim
1.I was browsing through some magazines.
1. من داشتم جستهگریخته چند تا مجله میخواندم.
2
جستوجو کردن (در اینترنت و...)
1.I can use my phone to browse the Internet.
1. میتوانم از موبایلم برای جستوجو کردن در اینترنت استفاده کنم.
3
گشت زدن (در مغازه بدون خرید کردن)
نگاه کردن، گشتی زدن
مترادف و متضاد
browse around
tourists browsing the boutiques and souvenir stalls
توریستها در حال گشت زدن در بوتیکها و دکههای سوغاتی (فروشی)
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
brownish-red
brownie point
brownie
browned off
brown swiss
browser
brr
bruise
bruised
brumous
کلمات نزدیک
brownish tinge
brownish
browning
brownie points
brownie
browser
browsing the internet
brrr
bruce
bruin
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان