[فعل]

to brush off

/bɹˈʌʃ ˈɔf/
فعل ناگذر
[گذشته: brushed off] [گذشته: brushed off] [گذشته کامل: brushed off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پاک شدن (با برس)

  • 1.Mud brushes off easily when it is dry.
    1. گل وقتی خشک می‌شود، راحت پاک می‌شود.

2 اعتنا نکردن محل نگذاشتن، نادیده گرفتن

  • 1.Corman brushed off the accusations.
    1. "کورمن" به اتهامات اعتنایی نکرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان