[اسم]

budget

/ˈbʌʤɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بودجه هزینه

معادل ها در دیکشنری فارسی: بودجه مایه
specialized
مترادف و متضاد expenditure financial plan
budget for something
بودجه (برای) چیزی
  • The budget for photography has been cut.
    بودجه (برای) عکاسی کاهش یافته است.
an annual/monthly/weekly budget
بودجه سالانه/ماهانه/هفتگی
  • The organization has an annual budget of $24 million.
    (آن) سازمان بودجه سالانه 24 میلیون دلاری دارد [آن سازمان سالانه 24 میلیون دلار بودجه دارد].
the defense/education ... budget
بودجه دفاعی/تحصیلی و...
  • We had to make cuts in the defense budget.
    ما مجبور شدیم بودجه دفاعی [نظامی] را کاهش دهیم.
budget cuts
کاهش بودجه
[فعل]

to budget

/ˈbʌʤɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: budgeted] [گذشته: budgeted] [گذشته کامل: budgeted]

2 بودجه اختصاص دادن برآورد هزینه کردن

specialized
مترادف و متضاد allocate assign designate estimate schedule
  • 1.If we budget carefully we'll be able to afford the trip.
    1. اگر به دقت برآورد هزینه کنیم، می‌توانیم از پس هزینه‌های سفر بربیاییم.
to budget for something/somebody
برای چیزی/کسی بودجه اختصاص دادن
  • I've budgeted for two new members of staff.
    من برای (افزودن) دو عضو جدید به پرسنل، بودجه اختصاص داده‌ام.
to budget an amount for something
مبلغی برای چیزی بودجه اختصاص دادن
  • Ten million francs has been budgeted for the project.
    ده میلیون فرانک برای (این) پروژه اختصاص داده شده است.
[صفت]

budget

/ˈbʌʤɪt/
غیرقابل مقایسه

3 ارزان مقرون به صرفه، اقتصادی

a budget flight/hotel
یک پرواز/هتل ارزان
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان